این روزها بیشتر از همیشه دوستت دارم. این روزها بیشتر از همیشه ارزشت را می فهمم. این روزها در میان بی حیایی و بی شرمی دخترکان و زنان، بیشتر از همیشه خود را میان تو پنهان می کنم. این روزها با دیدن پوشش های تنگ و چسبان زنان و نگاه آلوده ی مردان، تو را تنها پرچین و محافظ خود می دانم. راستی! خوب می دانی کجاها به خاطر تو نادیده گرفته می شوم!...بله...خیلی جاها...اما من آن دیده شدن ها را نمی خواهم. نمی خواهم از آنهایی باشم که پوشش رنگینشان چشم هر مرد و نامردی را می نوازد. یک رنگی ات را دوست دارم. نمی خواهم از آنهایی باشم که از لحظه ی ورودشان به جمع مردم ،چشم نامحرمان باز و بازتر می شود برای برانداز کردن سر تا پایشان، چرا که برای من در میان چنین نگاه هایی بودن،مانند میان آتش بودن است که هرلحظه بیشتر آبم می کند. نمی خواهم از آنهایی باشم که برچسب بی غیرتی بر مردانشان می زنند.نمی خواهم از آنهایی باشم که حیا برایشان معنایی ندارد. مردان سرزمین من بی غیرت نبوده اند.زنان سرزمین من بی حیا نبوده اند. نمی دانم مردان سرزمین مرا چه شد! زنان سرزمین مرا چه شد! اما خوب می دانم مردان و زنان امروزِ سرزمین من خون به دل آن " مرد " می کنند. آن " مرد "پسر زهرا"س" ...چادرم یادگار زهرا"س"